فیک ران part 95 بعد از سال ها...
تاکئومی:ببینم کوکو..اینا زن و بچتن؟
کوکو: دیگه گردنشون نمیگیرم...
ا/ت: میگم ..شاسخول ینی چی؟
ایزانا: نمیدونم ...تا حالا نشنیدم
مایکی: مگه میشه اینجور فوشا تو دایره لغات تو نباشه لنتی؟
هاکای: گمشیدددد کناررررر ببیننمممم کینننننن
چیفویو:قدممم نمیرسهههه کیهههههه؟؟؟
H:ایناااا چرا زندننننننن چی میزنیینننن چطوری اصن زنده اینننن
K:سگ جونی چیزی هستید؟
H:د اخههههههههههههه اخهههههه چرااااااا
K:نظرت چیه اسلحمو جاساز کنم تو شکشون؟
H: نه ..به نظر من باید آرپیجی بکنیم تو معدشون...
مایکی: باجی داداش..
باجی: جانم داداش
مایکی: میدونی که...
باجی حمله ور میشوددددد*
باجی میپره روی k : پدصصصصصگگگگگگگ
K: عرررررررررررررررررررررررر
*باجی و K باهم میوفتن تو آب*
H: ناااااااااااااااااااااااا
مایکی: تو خفههههههههههههه
T:هو...طبیعی رفتار کن
S:باشه
A: اینا کین?
S:یکی شون خیلی به شدت برام آشناعه...
T: اینا همشون برای من آشناعن
S:هیشششش خفه شو اون دوتا ابله اومدن...
یوزوها: هاااااااااا
ا/ت: تو چرا پشمات ریخته؟
یوزوها: داداشمه...
هاکای: ...
ا/ت: دوستمه..
کوکونوی: زنمه🥹
T: چی کرسی شعر برای خودتون میسرایید؟
میتسویا: وات داااااا
ویو مایکی:
مایکی: هوشهههه حیوانننننن چه گوعیی میخوریییییی؟ هاااا؟؟
کیساکی:ولممم کننن دیگههه گوسالههههههه
مایکی: خفه شو ببینم مادر جریااننننننن
باجی: این واسه اینکههههه گشنممم شده بودددد
هانما: خب تعجبی نداره شما ها همگی از جمع گوشاد معدگانننن هستییدددد
باجی: تو نمیخواد اینجا اظهار نظر کنی پروفسور هانما
هانما:پروفوسور؟
باجی: نه دکتر پروفوسور
مایکی:چی زر زر میکنید؟
هانما:هیچی بهم اعتراف کرده
مایکی:چیییییی؟؟؟
باجی:نمنه؟
هانما:بلخره..بعد از این همه سال عشقشو که بخاطر اون کازوتورا ازم مخفی کرده بود رو...اعتراف کرد...منم عاشقت عجقم*صورتشو میاره جلو که بوسش کنه
مایکی:گمشو اونوور ببینممم مرتیکهیهههه ...هااا؟؟ ..باجییییی نکنننیااااا...نهههههههههههههههههههههههه
*هانما رو از کشتی پرت کرد بیرون*
ویو ا/ت:
ا/ت میدوعه طرف اینوپی*سیشوووووووووووو
*فیلم هندی بازی*
یوزوها:خب برادر...میبینم که..تو سفر کاریت هستی...
تایجو:آره نمیبینی دارم کار میکنم؟
هاکای:برا چی دروغ گفتییی هاااا؟باید باهامون میومدی این سفر بی نظیرمون
ا/ت:😐
میتسویا:🗿
هاکای:خب..این یه موردو گوه خوردم...خببب چرا نیومدیییی هاااا؟؟؟
تایجو:خفه شو بابا..چقد زر زر میکنید...معلومه که سفرم کاری بوده..من برای رستورانم میخواستم برم کیوتو..که این دو تا منگله شاسخول اومدن ریدن به کل سفر کاری مون😐
یوزوها:کاریمون؟
تایجو:...اع..ریدم؟
یوزوها:
اععع میدونید چی شد؟ یدونه ۱۹ تو کارنامم داشتم*معدل:۲۰*مامانم گوشیو ازم گرفت😐
کوکو: دیگه گردنشون نمیگیرم...
ا/ت: میگم ..شاسخول ینی چی؟
ایزانا: نمیدونم ...تا حالا نشنیدم
مایکی: مگه میشه اینجور فوشا تو دایره لغات تو نباشه لنتی؟
هاکای: گمشیدددد کناررررر ببیننمممم کینننننن
چیفویو:قدممم نمیرسهههه کیهههههه؟؟؟
H:ایناااا چرا زندننننننن چی میزنیینننن چطوری اصن زنده اینننن
K:سگ جونی چیزی هستید؟
H:د اخههههههههههههه اخهههههه چرااااااا
K:نظرت چیه اسلحمو جاساز کنم تو شکشون؟
H: نه ..به نظر من باید آرپیجی بکنیم تو معدشون...
مایکی: باجی داداش..
باجی: جانم داداش
مایکی: میدونی که...
باجی حمله ور میشوددددد*
باجی میپره روی k : پدصصصصصگگگگگگگ
K: عرررررررررررررررررررررررر
*باجی و K باهم میوفتن تو آب*
H: ناااااااااااااااااااااااا
مایکی: تو خفههههههههههههه
T:هو...طبیعی رفتار کن
S:باشه
A: اینا کین?
S:یکی شون خیلی به شدت برام آشناعه...
T: اینا همشون برای من آشناعن
S:هیشششش خفه شو اون دوتا ابله اومدن...
یوزوها: هاااااااااا
ا/ت: تو چرا پشمات ریخته؟
یوزوها: داداشمه...
هاکای: ...
ا/ت: دوستمه..
کوکونوی: زنمه🥹
T: چی کرسی شعر برای خودتون میسرایید؟
میتسویا: وات داااااا
ویو مایکی:
مایکی: هوشهههه حیوانننننن چه گوعیی میخوریییییی؟ هاااا؟؟
کیساکی:ولممم کننن دیگههه گوسالههههههه
مایکی: خفه شو ببینم مادر جریااننننننن
باجی: این واسه اینکههههه گشنممم شده بودددد
هانما: خب تعجبی نداره شما ها همگی از جمع گوشاد معدگانننن هستییدددد
باجی: تو نمیخواد اینجا اظهار نظر کنی پروفسور هانما
هانما:پروفوسور؟
باجی: نه دکتر پروفوسور
مایکی:چی زر زر میکنید؟
هانما:هیچی بهم اعتراف کرده
مایکی:چیییییی؟؟؟
باجی:نمنه؟
هانما:بلخره..بعد از این همه سال عشقشو که بخاطر اون کازوتورا ازم مخفی کرده بود رو...اعتراف کرد...منم عاشقت عجقم*صورتشو میاره جلو که بوسش کنه
مایکی:گمشو اونوور ببینممم مرتیکهیهههه ...هااا؟؟ ..باجییییی نکنننیااااا...نهههههههههههههههههههههههه
*هانما رو از کشتی پرت کرد بیرون*
ویو ا/ت:
ا/ت میدوعه طرف اینوپی*سیشوووووووووووو
*فیلم هندی بازی*
یوزوها:خب برادر...میبینم که..تو سفر کاریت هستی...
تایجو:آره نمیبینی دارم کار میکنم؟
هاکای:برا چی دروغ گفتییی هاااا؟باید باهامون میومدی این سفر بی نظیرمون
ا/ت:😐
میتسویا:🗿
هاکای:خب..این یه موردو گوه خوردم...خببب چرا نیومدیییی هاااا؟؟؟
تایجو:خفه شو بابا..چقد زر زر میکنید...معلومه که سفرم کاری بوده..من برای رستورانم میخواستم برم کیوتو..که این دو تا منگله شاسخول اومدن ریدن به کل سفر کاری مون😐
یوزوها:کاریمون؟
تایجو:...اع..ریدم؟
یوزوها:
اععع میدونید چی شد؟ یدونه ۱۹ تو کارنامم داشتم*معدل:۲۰*مامانم گوشیو ازم گرفت😐
- ۱۴.۲k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط